کد مطلب:106522 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

خطبه 137-درباره طلحه و زبیر











[صفحه 304]

از سخنان امام علیه السلام است درباره چگونگی هدف طلحه و زبیر ایراد فرموده است: نصف: عدل و انصاف طلبه: به كسر لام، مطلوب حما: گل سیاه گندیده چنان كه خداوند متعال فرموده است: من حما مسنون و حما با الف مقصور نیز روایت شده است. حمه: با حای مضموم و تخفیف میم و فتح آن، كژدم مغدفه: با دال وفا، تاریك، گفته می شود اغدف اللیل یعنی: شب سخت تاریك شد مغدف با فتح دال نیز روایت شده به معنای پوشیده و از جمله ان المرء تغدف وجهها بالقناع، ماخوذ است، یعنی: آن زن رخسارش را با روسری پوشانید. زاح الباطل: باطل كنار رفت نصاب: قرارگاه لافرطن: هر آینه پر می كنم شغب: به معنای مشاغبه، فتنه انگیزی ماتح: با دو نقطه له بالا، آبكش و با دو نقطه زیر كسی كه در درون چاه دلو را پر می كند. عب: آشامیدن حسی: با كسر حا و سكون سین، آبی است كه در شنزار ته نشین می شود و پس از رسیدن به جای سفت و سخت زمین، گرد آمده و بیرون كشیده می شود. به خدا سوگند از نسبت دادن هیچ منكری به من خودداری نورزیدند، و میان من و خود آن انصاف را مراعات نكردند، آنان حقی را درخواست می كنند كه خودشان آن را ترك كرده اند، و خونی را مطالبه می كنند كه آن را خو

د آنها ریخته اند اگر من در ریختن این خون با آنها شركت داشته ام، پس آنان نیز در آن شریك و انبازند، و اگر به تنهایی این خون را ریخته اند، از هیچ كس جز از آنها خونخواهی نباید كرد، برای آنها نخستین حكم عادلانه این است كه علیه خود داوری كنند، من خود را به همراه دارم، نه امری را بر كسی مشتبه و نادرست جلوه داده ام، و نه بر خودم چیزی دگرگون و مشتبه شده است، آنها گروهی ستمگر و یاغی هستند، كه گل سیاه (كینه و حسد) و زهر گژدم (جفا و نفاق) و شبهه ای ظلمانی در میان آنهاست. در حالی كه حقیقت امر روش است، و باطل از بیخ و بن كنده شده، و زبان هیاهو و فتنه انگیزی بریده گردیده است، سوگند به خدا حوضی را برای آنها (از شربت مرگ) پر كنم كه خود آبكش آن باشم، و هرگز از آن سیراب باز نگردند، و پس از آن دیگر آب ننوشند. چون عبارت و الله... تا آن جا كه فرموده است: و لا لبس علی در ذیل گفتار آن حضرت كه: الا و ان الشیطان قد ذمر حزبه و همچنین در خطبه پیش از آن، بنا به روایت دیگری كه در این باره موجود بود سابقا شرح و تفسیر شده است، نیازی به توضیح دوباره نیست، اما این كه فرموده است: و انها للفئه الباغیه فیها الحما و الحمد، برخی از شارحان درباره

فئه كه با الف و لام تعریف آمده گفته اند كه این اشاره است به آنچه پیامبر گرامی (ص) به او خبر داده بود كه گروهی در آینده بر او ستم و سركشی خواهند كرد، بی آن كه نام آن گروه را بیان فرموده باشد، و هنگامی كه اینها بر ضد او خروج كردند با نشانه هایی كه در آنها بود، دانست كه این همان فئه باغیه یا گروه ستمگری است كه پیامبر (ص) پیش از این به او خبر داد است، و نیز درباره حما و حمه طبق برخی روایات و اقوال، پیش از این سخن گفته ایم، اما در این جا برای كینه ها و تیرگیهای درونی این گروه استعاره شده است، زیرا همان گونه كه گل و لای، آب را تیره و گندیده می كند، فتنه ای كه این گروه به پا كرده است نیز موجب پیدایش تیرگی در اوضاع جهان اسلام، و پدید آمدن بی نظمی و آشوب در میان مسلمانان، و مانند زهر كژدم سبب آزار و كشتار است، ذكر شبهه مغدفه اشاره است به این كه اینها دست به شبه كاری زده و برای عثمان به خونخواهی برخاسته، و امر را بر مردم مشتبه ساخته اند، برای این اقدام آنها صفت مغدفه را كه به معنای تاریكی است استعاره آورده است، برای این كه مانند شب تاریك كه انسان در آن راه به جایی نمی برد، اكثر مردم در این فتنه دچار شبهه و فریب گردیده

تا حدی كه در این راه كشته شده و جان خود را از دست داده اند. فرموده است: ان الامر لواضح... تا شغبه. امام (ع) آنچه در خلال جملات مذكور بیان كرده برای رد افترا از شخص خود، و رفع هر گونه شبهه درباره حقانیت حكومتش می باشد، زیرا در این مورد حق روشن است و باطل را بدان راه، و زبان را یارای یاوه گویی و فتنه انگیزی نیست، واژه زبان به گونه استعاره ذكر شده و شغب ترشیحی برای آن است، بقیه این خطبه نیز در ذیل فصولی كه ذكر شد، پیش از این شرح داده شده است.

[صفحه 307]

از این خطبه است: عوذ: جمع عوذه، ماده شتر پیر مطافیل: جمع مطفل با ضم میم. انسان یا حیوان ماده ای كه تازه زاییده باشد. تالیب: برانگیختن ابرمت الامر: كار را محكم كردم استشبتهما: با این معجمه سه نقطه، بازگشت آنها را خواستم. با تاء نیز روایت شده كه درای صورت مشتق از توبه است. استانیت: منتظر ماندم همچون شتران نوزاییده كه به سوی نوزادهای خود می شتابند، به سوی من رو آوردید، و پی در پی می گفتید بیعت، بیعت!! من دستم را بستم و شما آن را گشودید، دستم را واپس كشیدم شما آن را به سوی خود كشیدید. بار روردگارا! آن دو (طلحه و زبیر) قطع رحم كرده از من بریدند، و به من ستم كردند، و بیعت خود را با من شكستند، و مردم را بر من شوراندند، پس بگسلان آنچه را بر ضد من می بندند، و مست گردان آنچه را علیه من استوار می كنند در آنچه آرزو كرده اند و برای آن می كوشند بدی و ناكامی را به آنها بنما، پیش از جنگ از آنها خواستم به بیعت خود باز گردند، و از آن كه كار به كارزار انجامد انتظار آنها را كشیدم، اما آنها نعمت را نادیده گرفتند و عافیت را نپذیرفتند. امام (ع) در این خطبه بر طلحه و زبیر و پیروان آنها كه بیعت خود را با آن حضرت

شكسته اند اعتراض و استدلال كرده است. فرموده است: فاقبلتم... تا فجذبتموها. این جملات به منزله صغرای شكل اول قیاس ضمیر است، و خلاصه اش این است كه شما برای بیعت با من كوشیدید تا این كه ناگزیر با شما بیعت كردم و میثاق شما را پذیرفتم، كبرای قیاس كه در تقدیر است این است كه هر كس به اندازه شما در راه این مقصود بكوشد بر او لازم است كه به عهد خود وفا كند و بر پیمان خود استوار باشد صغرای این قضیه مورد تردید آنها نیست، و برای صدق كبرای آن، كتاب خداوند دلیل و حجت است كه فرموده است: یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم. امام (ع) هجوم آنان را برای عقد بیعت با آن حضرت به هجوم شتران پیر به سوی بچه هایشان، تشبیه فرموده است، وجه مشابهت، شدت شتاب و میل زیاد مردم در بیعت با آن بزرگوار برای خلافت بوده است، و این كه آنان را به ماده شتران كهنسال تشبیه فرموده، برای این است كه شتران پیر به بچه هایشان مهربانترند، واژه البیعه بنابر قاعده اغراء منصوب شده و تكرار آن بنا بر همین قاعده نحوی است، فایده اش تاكید در تشویق، و دال بر این است كه گوینده درباره آنچه سفارش می كند اهتمام و توجه زیاد دارد، برخی از شارحان گفت

ه اند فایده تكرار چیزی كه مورد اغراء و تشویق است، این است كه گفتن آن در مرتبه اول دلالت بر سفارش انجام دادن آن در زمان حال دارد، و تكرار آن عمل به آن چیز را، در زمان آینده نیز سفارش می كند، بنابراین معنا البیعه البیعه این است كه هم اكنون و نیز در آینده بیعت را پذیرا باش و گفته اند، در آن جا كه امام (ع) فرموده است الله الله یعنی هم در حال و هم در آینده از خدا بترسید و از نافرمانی او بپرهیزید، ولی الفاظ، هیچ گونه دلالتی بر آنچه آنها گفته اند ندارد. فرموده است: اللهم... تا علی. امام (ع) در خلال این سخن به سبب سه چیز از اینها به درگاه حق تعالی شكایت می كند. نخست این كه طلحه و زبیر پیوند خویشاوندی خود را با او بریده و با درخواستها نابحق خود، ستم به وی روا داشته اند، دوم این كه بیعت خود را با او شكسته اند و سوم این كه مردم را گردآورده و به جنگ با او واداشته اند. فرموده است: فاحلل... درباره سه چیز نیز به این دو تن، نفرین كرده است: این كه خداوند رشته تصمیمات فاسد آنها را كه موجب تباهی و نابودی مسلمانان است از هم بگسلاند دیگر این كه بنیان تبلیغات و نقشه هایی را كه برای به راه انداختن جنگ با او طرح ریزی كرده اند ویران

و واژگون فرماید، دیگر این كه بدی فرجام خواستها و كردار ناهنجار آنها را به آنان بنمایاند، یعنی عكس آنچه را می خواهند بهره آنها گرداند، و با كشته شدن این دو در جنگ جمل نفرین آن حضرت درباره آنها به اجابت رسید. فرموده است: و لقد است استشبتهما... تا الوقاع. امام (ع) در این گفتار عذر خود را در مورد طلحه و زبیر، پیش از شروع جنگ با آنها برای مردم بیان می كند و تذكر می دهد كه برای جنگ با اینها پیش از این خودداری و بردباری بسیار كرده، با مهربانی از آنها خواسته است كه به سوی حق باز گردند، و از گناهی كه به سبب شكست بیعت خود مرتك شده اند توبه كنند. فرموده است: فغمط... تا آخر این مطلب درباره چگونگی پاسخی است كه آنها به درخواست آن حضرت داده اند كه عبارت از ناسپاسی در برابر نعمت پروردگار است و منظور از آن سهمی است كه از غنایم، نصیب طلحه و زبیر می شده است، و آنها سهم خود را اندك شمرده و به دیده حقارت بدان نگریسته اند، زیرا یكی از انگیزه های كناره گیری و صغیان آنها این بود، كه آن حضرت عطایای بیت المال را میان آنها و دیگران به تساوی بخش می كرد، همچنین نعمت سلامت و عافیت را كه موجب ایمنی از بلای جنگ و اختلاف و تباهی دین و از می

ان رفتن نفوس است كفران كرده نپذیرفتند، و بر نبرد اصرار و بی آن كه در فرجام كار بیندیشند اعلام جنگ كردند. و توفیق از خداست.


صفحه 304، 307.